معنی حیله گری
فارسی به انگلیسی
Cattiness, Craft, Legerdemain, Lubricious, Slickness, Slyness, Subtlety
فرهنگ فارسی هوشیار
حل جدول
رندی
فارسی به عربی
واژه پیشنهادی
فرهنگ معین
قدرت، توانایی، چاره، فریب، نیرنگ. [خوانش: (لِ) [ع. حیله] (اِمص.)]
لغت نامه دهخدا
گری. [گ ِ] (فعل امر، اِمص) ریشه ٔ معنی گریستن و گرییدن. (حاشیه ٔ برهان چ معین). || گریه و امر به گریه کردن یعنی گریه کن. (فرهنگ اسدی) (برهان) (آنندراج):
تو اکنون به درد برادر گری
چه با طوس نوذر کنی داوری.
فردوسی.
بیش از آن باشد کز عشق تو چون موی شدم
سال تا سال خروش و ماه تا ماه گری.
فرخی.
بر آسمان ز غم عاشقی است اختر من
بر آن گری که مر او را چنین بود اختر.
فرخی.
ای ابر بهمنی نه بچشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسا و کم گری.
فرخی.
|| (نف) در شاهد زیر به معنی گریان است:
بینند بخون خصم و برخصم
تیغ تو گری و آسمان خند.
خاقانی (دیوان ص 617).
گری. [گ ِ] (اِ) گره باشد اعم ازگره ریسمان و چوب و امثال آن. (برهان) (آنندراج).
گری. [گ َ] (اِ) هر پیمانه را گویند خواه جریب که پیمانه ٔ زمین است و خواه گز که زمین و جامه و امثال آن بدان پیمایند و گز کنند و خواه کیله که پیمانه ٔ غله است و خواه پنگان که پیمانه ٔ ساعت باشد و آن جامی است از مس و در بن آن سوراخی کنند بعنوانی که چون آن را بر زیر آب گذارند بعد از گذشتن یک ساعت نجومی پر آب میشود و به ته آب می نشیند. (برهان) (آنندراج). جریب. (مهذب الاسماء) (السامی): و بر جهان برین جملت... خراج نهاد، کشته های غله بوم، از یک گری زمین خراج یک درم سیم نقره. زمین رزبوم از یک گری زمین خراج هشت درم. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 93).
عشق تو همچون قلک خرمن شادی بداد
صد کس را یک قفیز یک کس را صد گری.
سنایی.
باش تا چون چشم ترکان تنگ گردد گور تو
گرچه خود را گور سازی در مسافت ده گری.
سنایی.
زانکه امثال مرا بی شاعری بسیار داد
کاخهای چار پوشش باغهای چل گری.
انوری (از آنندراج).
چرخ است و خوشه ای بزکاتش مدار چشم
کان صاع کو دهد دو گری یک قفیزنیست.
خاقانی.
|| اندکی از ساعت شب روزی را نیز گری گویند و آن بیست و دو دقیقه و سی ثانیه ساعت باشد. (برهان).
روباه حیله
روباه حیله. [ل َ / ل ِ] (ص مرکب) آنکه در حیله گری و مکاری و نیرنگ بازی چون روباه باشد:
یوزجست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک
ببرجه، آهودو و روباه حیله گوردن.
منوچهری.
معادل ابجد
283